حدود یکسال پیش وقتی نیروهای طالبان بدون کمترین مقاومت دولت اشرف‌غنی، کنترل کابل را در اختیار گرفتند و برخی از بزرگان آنها مانند مُلّابرادر با بوئینگِ امریکاییِ سی١٧ گلوب‌مَستر نیروی هوایی قطر از دوحه وارد فرودگاه قندهار شدند، و نیز در اوج انتقادات تندی که برخی مقامات غربی و امریکایی نثار دولت بایدن می‌کردند، گفتم که برندگان و بازندگان این منازعه‌ی بیست ساله را باید در مفاهیم جستجو کرد و نه در واحدهای سیاسی. آوردم که بازندگان این منازعه، دو مفهوم صدور دموکراسی و ملت‌سازیِ ناشی از سیاست خارجی لیبرال، و ایجاد خلافت اسلامی یکپارچه فراتر از مرزهای ملی، و برندگان این منازعه نیز واقع‌گرایی یا رئالیسم در روابط بین‌الملل و منافع ملی هستند.

  اما مهم‌ترین چیزی که در این مدت از چشم بسیاری دور مانده بود توافق دوحه است. ترور ایمن ظواهری رهبر سابق القاعده، برای اولین بار از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در سال2021، توافق دوحه را در کانون توجهات قرار داده است. اگرچه بخش‌هایی از توافق دوحه همچنان محرمانه مانده است، اما صاحب این قلم معتقد است که اهمیت بی‌بدیل توافق دوحه در تاریخ منازعات خاورمیانه‌ی پس از جنگ سرد، و نیز دگرگونی مبانی گروه‌های موسوم به جهادی یا سلفیتِ قُطبی (متأثر از تئوری‌های سید قطب)، شاید بیشتر از تحولاتی باشد که پس از جنگ خلیج(1990ـ1991) در این حوزه ها رخ داد. در جریان جنگ خلیج نظریه‌ی جهاد مقدسِ مندرج در سلفیت، شکاف عظیمی برداشت و برخی از رهبران بزرگ جهادی را رودرروی بزرگان علمای سلفی در سعودی قرار داد. برای مثال شیخ ابن عُثَیمین(2001م) از مفتیان بزرگ تاریخ معاصر سعودی در یکی از فتاوایش، طالبانِ جهاد جهانی با کفار در دوران معاصر را به "حماقت" منتسب کرد[1].

   اما توافق دوحه که در 29فوریه سال2020 مصادف با 5رجب 1441 بین نماینده طالبان و یکی از رئالیست‌ترین و لیبرالیسم‌گریزترین دولت‌های امریکا پس از جنگ سرد (دولت ترامپ) ـ در خاک مهم‌ترین هم‌پیمان امنیتی امریکا در منطقه خلیج فارس یعنی قطر ـ امضا شد[2]، تنگنا و شکاف مضاعفی را برای تنها گروه جهادی معاصر که موفق شده بود در فاصله‌ی سالهای1996تا2001 یک دولت نیم‌بند را داخل مرزهای وسیعی چون افغانستان تشکیل داده و به کانون هدایت جهاد جهانی علیه امریکا بدل شود، ایجاد کرد. اثرات این تنگنا اینک پس از ترور ظواهری خود را نشان می‌دهد. برغم اینکه مقامات امریکایی و طالبان هر یک دیگری را به نقض این توافق متهم می‌کنند اما به قول مورخ و سیاست‌شناس بزرگ یونان باستان توسیدید(400ق‌م)، تفسیر مفهوم حق و عدالت در منازعات سیاسی، در بستر موازنه‌ی قوای طرفین معنا پیدا می‌کند. آنچه که اهمیت دارد این است که تنگنایی که اکنون توافق دوحه برای طالبان ایجاد نموده، طالبان را در وضعیت بدتری حتی به نسبت دوره‌ی نخست حکومتشان در اواخر قرن بیستم قرار داده است. در آن زمان دستکم پاکستان در کنار دو دولت سعودی و امارات متحده عربی، حکومت وقت طالبان را به رسمیت شناختند، اما اینک حتی وزارت امور خارجه دولت قطر هم ـ که در این بیست سال با تاسیس نمایندگی طالبان در دوحه و کمک‌های مالی، نقش بی‌بروبرگرد و بی‌نظیری در بازگشت طالبان به افغانستان و اصطلاحاً پیمان‌کاری توافق دوحه داشت ـ ساعاتی پس از سخنان وزیر امور خارجه امریکا دال بر نقض توافق قطر توسط طالبان، همان سخنان بلینکن وزیر امور خارجه امریکا را تکرار کرده و وزارت خارجه‌ی سعودی نیز از اقدام امریکا استقبال می‌کند. حال آشکار شده که تنگنایی که توافق دوحه برای طالبان ایجاد کرده است موجودیت طالبان و خواسته‌های مُصرّانه‌ی آنها در جذب مشروعیت بین المللی و رسمیت در سازمان ملل ـ که شرط حیاتی توسعه و رونق اقتصادی و تجارت افغانستان است ـ را در تقابل با ماهیت و ذات ایدیولوژیک‌شان قرار می‌دهد. طالبان در بخش دوم توافق دوحه، به شکل مفصل تعهد داده است که خاک افغانستان را میزبان هیچ گروه و فردی که تهدیدکننده‌ی منافع امریکا و متحدانشان هستند قرار ندهد. در این بخش از توافق دوحه، به ویژه از سازمان القاعده نام برده شده است. این قسمت از توافق، به معنای تعطیل‌کردن الگوی جهاد جهانی علیه امریکا و تن دادن به مناسبات دولت‌ملت است و از همین روست که توافق دوحه علاوه بر تنگنای خارجی‌ای که برای طالبان ایجاد کرده، در داخل نیز آخرین نیروهای موثر پایبند به الگوی جهاد جهانی علیه دولت‌های کفری و غرب ـ یعنی داعش ـ را هم به دشمن خونی خود بدل کرده است، خاصه که آشکارکردن همکاری‌های اطلاعاتی و نظامی طالبان و امریکا در هدف قرار دادن این دشمن مشترک(داعش)، باعث ریزش‌های بیشتر در بدنه‌ی طالبان شده و ماهیت تشکیل این نیرو را بیش از پیش به چالش می‌کشد.

  اما تنگنایی که توافق دوحه برای طالبان ایجاد کرده، راه فراری برای رفتن به دامن چین هم باقی نمی‌گذارد. اگر چه طالبان از همان روزهای نخستین حضور در کابل، بیش از اینکه به طرف‌های امریکایی و غربی روی خوش نشان دهند، میزبان مقامات چینی بودند، اما متمایل شدن به سمت چین ـ برای در تنگنا قرار دادن امریکا ـ مستلزم این مهم است که طالبان هیچ حمایتی از نیروهای مسلح حزب اسلامی ترکستان شرقی(TIP) ننمایند چراکه چینی‌ها در حفظ امنیت ترابری گذرگاه بسیار مهم واخان در شمال شرقی افغانستان و نقطه‌ی مرزی با این کشور، کوچک‌ترین مماشاتی نخواهند کرد.

  نکته‌ی دیگری که باید بدان اشاره کرد دگرگونی عمیقی است که در دکترین‌های نظامی به نسبت بیست سال پیش ایجاد شده است. تهدیدهای نظامی و امنیتی برآمده از توسعه‌ی چشمگیر فناوری نظامی پهپادی ـ که پیامدهای آن در جنگ اوکراین بیش از پیش آشکار شد ـ شاید بیش از حضور فیزیکی سربازان روی زمین باشد. اگر این موضوع را با این واقعیت ترکیب کنیم که ایالات متحده در ماجرای توافق دوحه، ترجیح داد با استفاده از دکترین احاله‌ی مسئولیت(Buck passing)[3]، قطر را به نوعی نایب و حافظ منافع خود در افغانستانِ طالبانی نماید، می‌توان دلیل حضور چشمگیر پهپادهای امریکایی در پایگاه‌های نظامی امریکا در قطر، امارات و... را نیز دریافت؛ پایگاه‌هایی که همین پهپاد عازم ترور ظواهری از آنها برخاسته است. 

  و اما نکته‌ی آخری که باید بدان اشاره کرد نقش منازعات درونی طالبان در این قبیل رخدادهاست. گزارش‌ها نشان می‌دهد که حتی از همان دوران نخست حکمرانی طالبان بر افغانستان، بخش‌هایی از طالبان با حضور چشمگیر نیروهای عمدتا عربِ موسوم به جهادی در خاک افغانستان مخالف بودند و آن را ضد بقا و منافع بلندمدت خود می‌دانستند[4]. اکنون نیز که طالبان هنوز موفق نشده از مرحله‌ی تجمیع گروه‌های چریکی پراکنده (مثل شبکه حقانی و...) به سطح تاسیس دولت یکپارچه و منسجم برسد، غیرممکن نیست سناریوی برخی از کارشناسان دال بر اینکه ممکن است نیروهایی داخل طالبان، در انجام این قبیل عملیات، با نیروهای خارجی و خاصه نیروهای امریکایی همکاری اطلاعاتی و امنیتی داشته باشند، حظی از حقیقت داشته باشد؛ هرچند که بعید است این همکاری در سطح مقامات بسیار بالای طالبان بوده باشد. 

ــــــــــــــــ

ارجاعات:

[1]. «ولهذا من الحمق أن يقول قائل: إنه يجب على المسلمين الآن أن يقاتلوا الكفار»(ابن عثیمین، مجموع الفتاوى والرسائل، 25/309)

[2]. توافق دوحه در سه نسخه‌ی انگلیسی، اردو و پشتو منعقد شده است. نسخه‌ی انگلیسی این توافق را می‌توانید در اینجا ببینید:

https://en.wikisource.org/wiki/Agreement_for_Bringing_Peace_to_Afghanistan

بخش عربی خبرگزاری دولتی ترکیه (آناتولی) هم ترجمه‌ی عربی این توافق را منتشر کرده است:

https://bit.ly/3QgGmxb

[3]. نک: جان میرشامیر، تراژدی سیاست قدرت‌های بزرگ، ص177، ترجمه غلامعلی چگنی زاده، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

[4]. نک: وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، صص158،159، نشر نی